سراب عدالت

در یک دریای دور،درونی تاریک و تنها، من در جستجوی سرابی به نام "عدالت" بودم.زندگیم مانند یک صحرای خشک و بی روح بود، جایی که هر ذره امیدی به پاشیدن نداشت.اما در دلم همچنان یک شعله ی آتشین وجود داشت،شعله ای که امید به زندگی را تحریک می کرد.با قدم های سنگین و دل پر امید، در جستجوی سرابی بود که تمام دریاچه های اشک و رودخانه های رنج را به خود جذب کند. در این سفر، با ناامیدی ها و سختی ها مواجه شدم، اما همچنان به دنبال روشنایی و عدالت بودم.یک روز، در دیاری دور، به سرابی رسیدم.آبی آباد و صاف که آرامش را در هر قطره ی آن می توانستم حس کنم. در آغوش سراب، روحم شادی یافت و دلم پر شور از شادمانی شد. اما زودی دریافتم که این سراب، نه تنها سرابی از آب بلکه نمادی از "عدالت" بود.در این سراب، آب جوشانی می جوشد، نمادی از وجود قوانین عادلانه و برابری بین همه ی انسان ها،منبع انصافی که به همه ی تشنگان عدالت را می رساند و هیچکس در این سراب تشنه نمی ماند. هر قطره آب، تسکینی برای روح های تشنه به عدالت است.اما هنگامی که در قعر سراب عدالت غوطه ور شدم، دریافتم که این سراب تنها یک رویاست.عدالت همچنان در دستان خشونت و ستم نابود می شود.این سراب، همچنان تنها در خیالات و آرزوهایمان زنده است.اما من هنوز امیدوارم، هنوز به آرزوی یک "سراب عدالت" می اشتیاقم. به آرزویی که هر روز در قلبم شعله ی آتشینی را روشن می کند.برای رسیدن به آن سراب، باید در جهان واقعی، در همدلی و همراهی باهم در برابر نابرابری و ستم بایستیم.**بیایید باهم در این سفر به "سراب عدالت" قدم برداریم.بیایید باهم در جهت عدالت و برابری تلاش کنیم.بیایید باهم شعله ی امید را در دل هر فردی روشن کنیم و به آرزوی یک دنیای عدالتمند و زندگی ای بهتر نزدیک شویم